پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

پرنیان

آنفولانزا

عزیزکم صبح که از خواب بیدار شدی یه کم داغ بود بدنت٬٬ بابایی رفت سرکار و وقتی عصر اومد تبت بالاتر رفته بود... بردیمت دکتر ولی از اون جایی که روز تعطیلی بود٬ بیمارستان کودکان هم پزشک عمومی داشت و خیلی هم شلوغ بود رفتیم سطح شهر بالاخره یه پزشک عمومی پیدا کردیم و ویزیتت کرد... و شیاف و شربت استامینوفن داد... شب تا صبح با بابایی بالای سرت بیدار بودیم و مدام پاشویت میکردیم ولی تبت از ۳۸٫۵ پایینتر نمیومد. صبح پنجشنبه رفتیم بیمارستان امیرکبیر و پزشک متخصص برات آزمایش نوشت... با کلی گریه نمونه رو ازت گرفتن و اورژانسی جواب دادن... چون فردا دوباره جمعه بود و به تعطیلی میخوردیم ٬ آژانس گرفتیم و رفتیم قم... اونجا هم پزشکها بهترن و هم امکانات بیشتر......
15 آذر 1396

13 ماهگی

دخترک ناز مامان امروز با وزن 7700 و قد 73 ، 13 ماهه شدی.... کلی شیطون و ناز شدی... از در و دیوار میخوای بالا بری هنوز دو تا دندون داری و چند قدمی راه میری. دَدَ و بابا و ماما میگی... البته بیشتر بابا... بهت میگیم بگو مامان.. میگی بابا فقط هر وقت کار داری مامان رو صدا میکینی....     ...
5 آذر 1396

اولین قدم طلایی

عسلمممممممم قدم نهادن تو در این دنیا بهترین اتفاقی بود که تصورش را میکردم اکنون که قدم های کوچکت به استواری رسیده، بدان که تمام آرزوهایم را به این دو پای کوچکت گره زده ام. دخترم بگو یا علی، بر زانوانت دست بگذار و محکم بایست. دنیا را پشت سر بگذار و بر شگفتی های هر روزه ات بیفزای. دختر کوچک من، قدم های بعدی را استوارتر بردار و مطمئن باش ما در پس قدم هایت  همچون کوه ایستاده ایم تا اگر پایت لغزید با نهایت عشق تو را به آغوش بکشیم. ...
4 آذر 1396
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرنیان می باشد